ساشا

روزنوشتهاي ساشا

10/31/2004

خستگی

شده تا حالا اونقدر خسته شده باشید که اصلا از درست و نا درست کارهایی که می کنید خبر نداشته باشید؟ یه وقت فکر نکنید که خل شدم ، نه یه کمی قاط زدم. یه موقع هایی دم دم ای کنکور هرچی که بابا اینا میگفتن با چیزهایی که میخوندم یا از دیگران میشنیدم مخلوط میکردم و یه آش خوش رنگ میساختم . مثلا 1 بار بابا چایی خواست 1 استکان آب جوش وقوری رو براش بردم ولی چند بار دیگه چایی رو به مامان ، گلدون و کابینت دادم. اما از وقتی ماه رمضان با همه شور و صفایش اومده ، گشنگی هم اضافه شده : 1بار با عجله اومدم نماز بخونم، قبله رو 180درجه اشتباه ایستادم تازه وسطهاش با نگاه یکی از بچه ها به خودم اومدم، 1 بار هم میخواستم برم مترو از یه آقایی پرسیدم : آقا ببخشید قنادی هفت تیر نزدیکه یا طالقانی ؟ نه ببخشید قطاره؟ نه متروی هفت تیر؟؟ و کارایی از این قبیل زیاد اتفاق میافتده !!
نمی خواهید بگید که عاشق شدم ! آخه منه دیونه چند ساله که تو تله سپهر افتادم ؛ پس ربطی به عاشقی نداره ، فکر میکنم هوای تهران هم بی تاثیر نباشه .
آبانی ها تولدتون مبارک.
راستی این هفته تولدم همه تون بیایین ، حیف که به شب قدر افتاده، ولی مهم نیست هتمون بیایین چندروز اینور انورترمیگیریم. این روزجزء روزایی که خیلی خیلی برام مهم و عزیزه ، خیلی دوسش دارم ، همیشه دلم میخواد بهترین و رومانتیکترین روزرو داشته باشم و پیشه کسایی که برام عزیزن باشم ، از اوناییکه دوسشن دارم بهترین تبریک رو بشنوم ؛ خیلی توقع ام زیاده ؟نه؟

10/11/2004

بی وفایی، بی وفایی دل ما از غصه داغون شده ،
بی وفایی، بی وفایی دل ما از دلتنگی ویرون شده ،
احوال رفیق رفقا چطوره ؟ یاد اون زمونا به خیر که یه رفیق با مرامی هر وقت که می تونست به همه سر میزد . جویای حالشون میشد و مارو از خبرهایی که اطرافمون میگذشت با خبر می کرد! راستی که جوون سر حالیه ! حالا چرا سایتشو بست ، ال... اعلم . ماهان جان خیلی جات خالیه !
باز هم بنده بی اینترنت و اونترنت بودم .تا حالا هول هولکی یه تصمیم جدی گرفته اید ؟ من موضوع پایان نامه ام رو طوری انتخاب کردم که خودم هم نفهمیدم ولی یواش یواش داره ازش خوشم میا د.واسم دعا کنید به موقع و به نحو احسن تمومش کنم.