سلام به همگی
راستش من خيلی دلم میخواهد زياد بنويسم وتا سپهر نيست جاش رو پر کنم .اما اولا من نمیتونم به خوبی اون بنويسم ، دوما من هميشه به اينترنت دسترسی ندارم و ازوضع اينترنت دانشگاه هم که با خبر هستید .
راستی سپهر جان حالش خوبه و در يکی از بخش های کوچک اطراف شيراز که 100کيلومتر با شهر فاصله داره مشغول به کارهستند. ولی طفلی جمعه ها هم سرکارميره!! و بازهم طبق معمول گذشته مثل مرغ اول شب ميخوابه. و بهتر از همه اينکه آشپزی هم ميکنه (فکرکنم برای آينده مون خوب باشه) .از شوخی گذشته خيلی دلم براش تنگ شده.
شما ميونتون با رقص چطوره ؟ 5 شنبه منزل يکی از اقوام برای عقدکنون دخترش دعوت بوديم ، جاتنگ بود ولی چند نفری که خوب میرقصيدند توجه همه رو به خودشون جلب کرده بودند:انواع رقصها ازجمله : آذری بصورت دسته جمعی طوری که همه 5-6 کيلو چربی آب کردند!، باباکرم(اين يکی خيلی با حال بود، حسابی لب و لوچه اش رو تکون میداد.) وتکنو (انگار که تو تنشون يه تيکه استخون نبود!) وبا حالتر ازهمه خداحافظی با دوربين و ارکست هم جالب بود.
5/31/2004
5/23/2004
از من ميشنويد هيچ وقت حرص و جوش درس خوندن رو نزنيد، من که اين کار رو کردم خيري نديدم٠بيشتر اين چيزهايي رو گه تو دانشگاه ياد ميگيريم،البته اينجا فقط اسمش رو مي شنويم رو براحتي ميشه تو خونه والبته با تعقيب جدي موضوع مورد علاقه ياد گرفت٠ما که بيشتر وقتمون براي منتظر شدن تا آمدن اساتيد مربوطه تلف ميشه اگه شما وقت داريد حداکثر استفاده رو از وقتتون بکنيد٠
آقا سپهر مي خواهد بره ماموريت ، تا يه کمي از دست غرغر هاي من راحت بشه!
من که اين شهر رو بدون اون نمي تونم تحمل کنم، البته يه کم سرم خلوت ميشه،ولي دلم تنگ ميشه !
5/17/2004
خدا رو شکر که اين هفته تا به اينجاش خوب بوده ،يعني فعلا خبر بدي نشنيده ام ، امروز يکي ديگه از سمينارهايم را هم دادم و باز از ترس اينکه مبادا بگويند زياد بود سرمان درد گرفت بيشتر مطالب را بصورت نام ببريد گفتم ولي باز هم آخرش گفتند : چقدر سخت بود!
راستي چند وقت پيش من از شما راهنمايي در مورد يکي از مشکلات بروزمحيطي جامعه خواسته بودم؛حالا تصميم گرفتم راجع به دفع زباله کار کنم اگه نظر خاصي داريد که بتونه کمکم کنه ، لطفا واسم بنويسيد٠
5/15/2004
من هنوز زنده ام
سلام خانمها ، سلام آقايون ، خوبين همتون
من چند روزي به اينترنت دسترسي نداشتم و بعد هم مقادير فراواني شوک درسي بر من وارد شده بود٠ از اينجهت که متاسفانه اينجا عقل همه به چشمشونه و بس ٠ ديگه دوره اين حرفها که هر قدر تلاش کني آنقدر موفق تري گذشته است٠ هر قدر خودتو ، تو چشم کني بيشتر برنده اي!!!
چهارشنبه و پنجشنبه16و17دهم، هفته گذشته روزهاي خوبي بودند ٠اما از رو ز شنبه زخمهاي ترم پيش سر باز کردندو من در شگفت ساده دلي و باور کردن حرفهاي استادان و نوچه هاي آنها ماندم٠
چهارشنبه دو دختر شهرستاني سر از حوالي بهشت زهرا در آوردند ، اشتباه نکنيد گم نشده بوديم ما براي انجام يکي از پروژه هايمان با اون طرفها رفته بوديم ،البته در پيدا کردن آدر س درست دچار مشکل شده بوديم و سرويس مربوطه را اشتباه سوار شده بوديم٠ بعد از رسيدن به مقصد با چند نفر از کله گنده هاي دولتي مصاحبه کرديم البته با ترس و لرز فراوان ،و بعد از اتمام وقت ارداري با سرويس آنها برگشتيم!
پنجشنبه هم با چند نفر از دانشجويان تبريز به يکي از باشگاه چند منظوره شهر رفته بوديم٠
نمايشگاه کتاب رفتيد دست پر برگشتيد يا از قيمتها فرار کرديد و يا در مورد موضوع مور علاقه تا ن مثل من چيزي پيدا نکرديد؟
اين شنبه را به اميد خدا شروع کرده ام اميدوارم اتفاق بدي نيافتد٠
5/03/2004
نگفتم بد شانسم ، یک بار هم که ما آمدیم درس خواندیم ، خانمها امتحان رو حذف کردند، دفعه قبل که ما آمادگی نداشتیم همه گفتند نمیشه که عقب بیاندازیم ، استاد ناراحت میشه!!!
خلاصه که تو دانشگاه ما و بیشتر دانشگاههای دیگه وقتی دوره درسی بالاتر میره ، بیشتر ایرانی ها سعی میکنند علم رو حبس کنند ، مبادا کسی از مطالعات آنها با خبر بشه !!! برعکس کشورهای پیشرفته.
وقتی سپهر شما سر کار رفت ؛مثل سپهر من خسته و کم حوصله برمی گرده که حال و حوصله شنیدن درد دلتون رو نداشته باشه یا نه . از دیدنم ذوق میکنه ولی خیلی زود (به قول خودش) خاموش میشه .
راستی یک پروژه دارم که باید یکی از مشکلات بروز محیط زندگی را مورد بررسی قرار داده وراه حل های مناسب ،علل اصلی پیدایش و توسعه ی آنرا بیان کنم . اگر شما موضوع جالب و برو زی دارید که کمکم کنید،ازتون خیلی ممنون میشوم.
